تب و لرز

ساخت وبلاگ

ساعت یک شب بیدار شدم از شدت سرما...

تب و لرز‌..

یاد تو افتادم مادر...

یاد روزهایی که زیر سه تا پتو میلرزدی و من هیچ کاری از دستم برنمیومد...

هه دالکه نازارم

که دیگه ندارمت...

امشب چشمم به یاد درد های تو بیدار مونده

قطعا اگه بیدار بودی الان وضو گرفته بودی و صدای تسبیحات به گوشم می رسید...

خدایا مادرم رو ببخش بحق نجواهای شبانه امیرالمومنین آمین

بدصفت...
ما را در سایت بدصفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khateratemann97 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 21:43